شباهت علی اکبر علیه السلام به پیامبر صلی الله علیه وآله
و این بود شمهی از صفات و خصلتهی صاحب آن دعوت الهیه که خدی سبحان به او بخشیده، که به همین سبب در عالم هستی ممتاز گردید و بر تمام پیامبران فضیلت یافت آنگونه که خدی تعالی او را به بزرگی و عظمت یاد فرمود:
انکّ لعلی خلق عظیم: همانا تو بر خُلقی عظیم هستی
مورخان در میان خانواده پیامبر صلی الله علیه وآله از کسی که در تمام صفات شبیه او باشد بجز علىاکبر نام نبردهاند.
سرودی از جابر انصاری نقل نموده: حضرت فاطمه زهرا علیها السلام در راه رفتن شبیه پدر بزرگوارش بود. یکبار به راست و یکبار به چپ مىگرائید.
در روایت صدوق آمده: امام حسن مجتبی علیه السلام در هیبت و سیادت شبیه جدّ خود بود و امام حسین علیه السلام در بخشش و شجاعت.
حاکم نیشابوری از امیرمؤمنان علیه السلام آورده: رسول خدا صلی الله علیه وآله به جعفر طیار فرمود: تو در اخلاق و خِلقت شبیه من هستی.
عالم ارجمند فخرالدین طریحی در کتاب المنتخب گفته است:
امام حسینعلیه السلام درباره کودک شیرخوار فرمود:
«خدایا تو گواه هستی بر این گروه که شبیهترین مردم به پیامبرت محمد صلی الله علیه وآله کشتند.»
این نمونهها نشان مىدهد کسی از خاندان رسالت از هر جهت شبیه رسول خدا صلی الله علیه وآله نبوده است. سخن امام حسین علیه السلام درباره فرزندش علىاکبر بهنگام عزیمت به میدان نبرد: «اللهم اشهد انّه برز الیهم اشبه الناس خلقا و خُلقا و منطقا برسولک و کنّا اذا اشتقنا الی نبیک نظر نا الیه»
خدایا گواه باش شبیهترین مردم به رسولت در خِلقت و اخلاق و سخن گفتن به سوی اینان رفت. هرگاه مشتاق پیامبرت مىشدیم به او نگاه مىکردیم.
گویی این حقیقت است که علىاکبر آینه جمال نبوی و نمونه کمالات آنجناب و در سخن گفتن نمونه کامل حضرتش بود. تا آنجا که پدر عزیزش حضرت امام حسین علیه السلام هرگاه شوق دیدار آن چهره حیات بخش را پیدا مىکرد به این نور دیده نظر مىانداخت. یا اگر خواهان شنیدن آن صدی جان فزائی مىگردید که نغمات داود در برابرش کوچک مىنمود، به سخنان او گوش فرا مىداد و هرگاه اخلاق کریمه پیامبر صلی الله علیه وآله را به یاد مىآورد، اخلاقی که خدی تعالی آنرا در آیه شریفه «وانک لعلی خلق عظیم» ستوده، با تمام وجود به او توجه مىفرمود. البته روشن است او که دارنده این اخلاق پسندیده بود، تمام خصوصیتهی پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله را دارا بود مثل ورع، اخلاص، شجاعت، کرم، بردباری، خوشروئی، نرمش و انعطاف، خشونت و قاطعیت در راه خدا و دوری از پستىها و رذائل خواه از نظر شرع یا فطرت انسان... و در یک کلمه آنچه در نزد خدی تعالی «عظیم» است. با توجه به احادیث رسیده هرچند بعضی از خاندان رسالت با مقام عظمی رسالت شباهت داشتند اما «علىاکبر» مَثَل اعلی آن ذات کامل قدوسی، معصوم از هرعیب و خطا و آراسته به جمال قدس الهی بود. او هرچند به امام معصوم نیازمند است اما بعید نیست که همچون ائمه طاهرین علیهم السلام داری مقام عصمت باشد و این از فضل خدی تعالی دور نیست که انسانی بیافریند کامل، منزه از هر عیب و خطا. کلام امام حسین علیه السلام دلالت بر تحقق وجود چنین قداستی با همه فضایل و محامد در فرزند عزیزش علىاکبر است.
به علاوه در زیارت مخصوصه آن بزرگوار در اول رجب از قول امام معصوم علیه السلام آمده:
«کما منّ علیک من قبل و جعلک من اهل البیت الذین اذهب الله عنهم الرجس و طهرّهم تطهیرا».
«همانگونه که از پیش بر تو منت نهاد و ترا از خاندانی قرار داد که رجس و پلیدی را از آنان برده و پاک و مطهرشان ساخته است.»
معنی «اذهب الله عنهم الرجس» همان مقام عصمت است که در علىاکبر تحقق یافته است هر چند وجوب عصمت در آنجناب همچون مقام عصمت امام که حجت بر مخلوقات است نیست.
از ابتدی جوانی آثار عظمت و جلالت و انوار فضایل از سیمی مبارکش مىدرخشید، بخشش نبوی از وجودش فراوان مىریخت، در مجد و شرافت و بزرگواری رسول کریم صلی الله علیه وآله را بیاد مىآورد، به تمام خصال خیر پیچید شده بود و بر قله مناقب ایستاده بود؛ فضائلش از ستارگان افزون، و محامدش برتر از کوههی بلند، زبان از وصفش ناتوان و دشمن چارهی جز خضوع در برابر فضایل فراوان و بی مانندش ندارد.
« اکبر» از خاندان رسالت و شاخهی از شاخههی خلافت الهیه است که وارث فضائل پدر و اجداد طاهر خود مىباشد. گواه ما اعتراف دشمن مکّار و سرسخت اهل بیت علیهم السلام - یعنی معاویه - است. روزی از سردمداران و دولتمردان حاضر در جلسه پرسید: سزاوارترین مردم بری این امر کیست؟ گفتند: تو سزاوارترین هستی.
معاویه گفت: نه، سزاوارترین مردم بری حکومت، علىبن الحسینبن علی علیه السلام است که جدش رسول خدا صلی الله علیه وآله است و شجاعت بنی هاشم، سخاوت بنی امیه و بزرگ منشی ثقیف را داراست. ما تردید نداریم »علىاکبر« جامع تمام فضائل و بالاتر از همه داری مقام عصمت و بدور از اخلاق ناروا بود؛ به شهادت پدرش که از باطن افراد آگاه است او جامع صفات و خصال محمدی و آینه تمام نمی آنحضرت است همانگونه که در زیارت اول رجب و زیارتی که ابوحمزه از امام صادق علیه السلام روایت نموده آمده است.
اقرار معاویه دلیل آنست که «علىاکبر» در آن هنگام بین مردم شام و سایر شهرها به داشتن محاسن اخلاق و قداست الهیه کاملاً معروف بوده، در غیر اینصورت دلیلی ندارد معاویه به صلاحیت فردی بری خلافت در حضور مسولان کشور اعتراف کند که از جهت تدبیر، درایت و صفات حمیده و توان مدیرت بری مردم ناشناخته است.
معاویه مىدانست که تمامی فضائل علىاکبر از سلف مطهرش مىباشد اما خود را به غفلت زد و بخاطر غرضهی پنهانیش دیگران را هم در آن فضائل دخالت داد که موارد زیر از جمله آن است:
1 - مىخواست خلافت را از امام حسین علیه السلام که از جانب پیامبر صلی الله علیه وآله و امیرالمؤمنین علیه السلام که نص بر امامت او بود بگرداند و مىخواست شخص دیگری را در برابر امام حسین علیه السلام که مرجع امت در مسائل علمی و گرفتاریها و حل و فصل مشکلات بود علم کند.
2 - مىخواست ارزش شرایط خلافت را که در سه امر علم، عصمت و نص منحصر بود تغییر دهد زیرا او هیچ یک را نداشت (بلکه از جانب اهل بیت مورد لعن واقع شده بود).
3 - مىخواست بری قوم خود فضیلتی را اثبات کند تا همطراز قبایلی چون بنی هاشم و ثقیف گردد اما موفق نگردید. همگان مىدانستند خاندان امیه از زمان جدشان - عبد شمس - هیچ فضیلت و مکرمتی نداشتند. عبد شمس فقیر بود و برادرش هاشم کفالت او را عهده دار گردید. امیه نیز ده سال برده عبدالمطلب بود. زیرا بر اسب خویش شرط بسته بودند، اسب هر که در مسابقه برنده شود صدشتر، ده بنده، ده کنیز و یکسال بندگی او رانموده و موی جلوی سرش را بتراشد. اسب عبدالمطلب برنده شد. او جوائز مسابقه را گرفت و در میان قریش تقسیم کرد و خواست موی جلو سر امیه را بتراشد عوض آن ده سال بندگی عبدالمطلب را پذیرفت و در این مدت امیه از بردگان وی محسوب مىگردید.